عاشورا و مدیریت تفکر، قسمت اول

عاشورا و مدیریت تفکر، قسمت اول

مقدمه

دین یک تعریف جامع از انسان دارد و انسان را ترکیبی از مجموعه استعدادها می‌داند. ذهن، فکر، توهم، تخیل و روان و در راس همه این‌ها روح و تمامی این استعدادها باید به یک رشدی برسد و ما برای تمام قسمت‌های انسان به طرح نیاز داریم.

اگر ما با این تفکر به عاشورا نگاه کنیم، می‌بینیم عاشورا یک چشمه‌ای است که برای تمام قسمت‌های وجودی انسان هم در حوزه فردی، هم در حوزه اجتماعی و هم در حوزه خانوادگی طرح دارد. یعنی عاشورا خود یک مکتب است که به ما می‌گوید چگونه نگاه کنیم، چگونه برویم، چگونه دوست انتخاب کنیم، چگونه درس بخوانیم.

تفکر شاید اصلی‌ترین اقدامی باشد که برای عاشورا ما به آن نیازجدی‌تری داریم.

مذهب احساسی و مذهب اصیل


مذهب اصیل مبتنی بر تفکر است؛ یعنی دین با تفکر آغاز می‌شود. در مقابل مذهب عاطفی و مذهب احساسی خیلی خطرناک هستند. ما در مذهب احساسی دین را ابزار زندگی قرار خواهیم داد.

 برای توضیح بیشتر این مسئله مثالی بزنیم. گروهی گفتند می‌خواهیم برای هیات دانشگاه یک کتابخانه تخصصی با موضوع امام حسین(ع) بزنیم که مجموعه مقالات و کتاب‌ها و دست نوشته‌ها و اشعار اینجا جمع شوند و یک عده جوان بیایند استفاده کنند. سه میلیون و پانصد تومان هزینه‌اش بود. به بچه‌ها گفتم می‌توانید تهیه کنید؟ گفتند با چند نفر از این بزرگواران صحبت می‌کنیم ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.خب نشد پول جمع شود چون کتاب خواندن برای امام حسین(ع) که اصلا معنا ندارد. بعد گفتم به آنهایی که پول ندادند بگویید می‌خواهیم شله بپزیم. مشهد چیزی دارد به اسم شله.بعد دیدیم که پنج میلیون جمع شد. دقت می‌کنید؟ یعنی ما داریم با یک جریانی دنبال احیای امام حسین(ع) می‌رویم که امام حسین برای مقابله با این جریان جنگ کرد.

دقیقاً این پارادوکس است. یعنی خیلی وقت‌ها کارهایی می‌کنیم به نام امام حسین(ع)، که امام حسین(ع) اصلا به خاطر همین‌ها شهید شد. چون ما تصویری که از اهالی جبهه آن طرفی داریم یک تصویر وحشتناکی است. فکر می‌کنیم عمر سعد چیز عجیب غریبی است. باز خوب است که فیلم مختار تا اندازه‌ای روشن کرد.

ولی واقعاً اگر تاریخ به عقب برگردد و شمر بیاید در مجلس، با آن مدل و تفکری که دارد، ما پشت سرش نماز می‌خوانیم. شما فکر نکنید این‌ها آدم‌های شاخداری هستند که شمر اگر بیاید ما او را می‌کشیم.

برگردیم به زمان عقب، این‌ها آیت الله عمر سعد بودند در زمان خودشان. اصلاً خیلی‌ها آمدند در سپاه دشمن به خاطر اینکه عمر سعد آمده بود. چون عمر سعد یک شخصیت محبوبی و مقبولی از نظر یک انسان مقیدالتدین داشت شمر بیش از ده بار فقط پیاده حج رفته بود. دقت می‌کنید؟ فکر نکنید این‌ها آدم‌های بی بندوبار و عیاشی بودند. بله یزید اینگونه بود، ولی کسانی که جلوی امام ایستادند، یکسری آدم‌هایی در آنها پیدا می‌شد، که در اوج تدینی بودند که امروز هم ما از این متدینین داریم.

امروز هم مجلس‌هایی داریم که به مداحش سفارش می‌کنند خواهشاً مجلس ما را با اسرائیل قاطی نکن فقط کلثوم و سکینه و رقیه و…پایت را از اینجا بیرون نذار. چکار داری بگویی مرگ بر اسرائیل؟ شاید آن‌ها حق باشند. چکار داری به سید حسن نصرالله و غزه و لبنان؟ از عاشورا بگو. این تفکری است که امام حسین(ع) به خاطرش شهید شد. به خاطر مقابله با این تفکر.

اینجاست که کار دشوار است یعنی اگر نتوانیم طاغوت زمان را بفهمیم، جریان را تشخیص دهیم، از عاشورا بهره‌ای نبرده‌ایم به این مذهب می‌گویند مذهب عاطفی. اوج این مذهب عاطفی توسط صهیونیست، دارد قوی‌تر اجرا می‌شود و راهبردش مسیحی کردن آسیا و بودایی کردن آسیاست؛ رواج عرفان‌های شرق هم در همان مسیر دارد شکل می‌گیرد.

آن چیزی که امروز ما نیاز داریم تفکری است که شناختی بدهد که این شناخت، بصیرت ایجاد کند.

پرداختن به ظوهر و هیجانات واقعه عاشورا کافی نیست

امام صادق(ع) می‌فرمایند: كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ صُلبَ الإيمانِ {عموی ما عباس} دارای ایمان محکم، نافذ البصیره.  ظلم است که از عباس یک پهلوان زورخانه‌ای در ذهن آدم‌ها ایجاد کنیم و به یل ام‌البنین اکتفا کنیم. این ظلم است به عباس. چون عباس فقیه بود.

الان در ذهن ما که عزادار هستیم، انصافاً عباس به عنوان فقیه شکل گرفته است؟ کمان ابروت برم ابوالفضل، چشم‌های سیاهت ابوالفضل، ایوان طلات دلم رو برده ابوالفضل… این‌ها کافی نیست؛ عباس وفادارترین یار بود.

در کنار این‌ها_نمی‌خواهم این‌ها را نفی کنم_ ظلم است اگر ندانیم که وفای عباس از کجا آمد.

سوال کنیم چگونه بعضی علما به اخوت امام رسیدند؟ ای امام حسین(ع) ما را هم می‌توانی برادر خودت نام ببری؟ ما هم می‌توانیم برادر تو باشیم؟ چه باید بکنیم؟ چه تسلیمی باید داشته باشیم؟ چه مبارزه‌ای با نفسمان باید داشته باشیم؟

اگر فقط خوشگلی عباس را تبلیغ کنیم بعد ما می‌پرسیم با جون چیکار کنیم؟  اینکه سیاه بود. با بلال حبشی چه کنیم؟ بگوییم سیاه رنگ عشق است؟ با این‌ها چه کنیم؟

اینجاست که امام حسین(ع) حرف می‌زند روز عاشورا، لشکر مقابل همهمه می‌کنند، سوت و کف می‌زنند، دست‌هایشان را روی گوششان می‌گذارند، دهن‌کجی می‌کنند. امام می‌فرمایند: شما که پس می‌زنید این حرف‌های حق را، علتش این است که شکم‌های شما از حرام پر شده است.

این یعنی تفکر سیستمی، یعنی رابطه‌ای وجود دارد بین تسلیم شدن در مقابل حق و تغذیه و کسب روزی. کجا توانستیم این‌ها را در مهندسی فرهنگی‌مان احیا کنیم؟ کار چه کسی است؟ مگر امروز می‌شود شما به جوانی که از شش سالگی این گوشت‌کوب‌ها (تلفن همراه) را دستش می‌دهیم و با ده‌ها کانال ماهواره‌ ارتباط دارد، مگر می‌شود با جوان امروز با همین روش جلو رفت؟

در مقاله بعد و قسمت دوم می توانید ادامه این بحث را مطالعه کنید.

دیدگاه‌ها ۰